تو ختم یه بنده خدایی داشتم هسته های خرما رو در میاوردم......انقدر این کار رو تکرار کرده بودم دیگه به قولی حرفه ای شده بودم.......یکی اومد و بهم گفت اااااا بچه ها ببینین فلانی(منظورش من بودم) چقدر حرفه ای انجام میده....یه ذره هم وایساد و نگام کرد....من داشتم به این فکر میکردم که کاش مردنی نبود خرما درست کردنی نبود تا من بخوام توی این کار حرفه ای باشم........ای کاش نبود......اااا فکر کن اگه آدما نمیمردن چقدر بد بود.....اگه نمیمردن......
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نوشته هایzack،
،